معنی رمان ایروین شاو

حل جدول

رمان ایروین شاو

دارا و ندار


داستانى از ایروین شاو

دو هفته در شهر دیگر


رمانی از ایروین شاو

دارا و ندار


شاو

طنز پرداز ایرلندی

طنزپرداز ایرلندی


دارا و ندار

رمان ایروین شاو

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

شاو

شاو. (ص) بمعنی خالص چنانکه زر شاو بمعنی زر خالص است. (از غیاث اللغات). اما صحیح کلمه ساو است با سین مهمله. (حاشیه ٔ غیاث اللغات چ دبیرسیاقی). رجوع به ساو شود.


برنارد شاو

برنارد شاو. [ب ِ] (اِخ) جرج. نویسنده ٔ ایرلندی. وی در 26 ژوئیه ٔ 1856 م. در دوبلین در خانواده ای تهی دست متولد شد. در کودکی عشق به موسیقی را از مادر هنرمند خویش به ارث برد. پس از تحصیل اندک برای امرار معاش به کارهای مختلف مشغول شد سپس در لندن در روزنامه ای بکار پرداخت و با نوشتن مقالات معاش خود را تأمین میکرد. درسال 1879 م. به تحریر داستان و نمایشنامه آغاز کرد.در سال 1882 م. به فعالیتهای سوسیالیستی پرداخت. برنارد شاو در نمایشنامه نویسی قویتر از داستان نویسی است. وی در نمایشنامه های خود افراد جامعه را با همه ٔ دردها و رنجها و تیرگیهای درونی نشان میدهد. نویسنده ای واقعبین است و آثار او با بذله گویی و طنز توأم می باشد. وی در سوم نوامبر 1950 م. درگذشت. ازجمله نمایشنامه های اوست: لاس زن، شغل بانو وارن، مرد سرنوشت، شاگرد شیطان، قیصر و کلئوپاترا، بشر و فوق بشر، سرگرد باربارا، پیگمالیون، کاترین بزرگ، ژاندارک مقدس، روزهای طلایی شارل شاه. و ازجمله داستانهای کوتاه وی، عشق در میان هنرپیشگان و شغل کاشل بایرون و یک سوسیالیست غیراجتماعی را میتوان نام برد. برنارد شاو رساله ها و کتبی درباره ٔ سوسیالیسم نوشته که از آن جمله است: فابیانیسم و امپراتوری و راهنمای زن باهوش بسوی سوسیالیسم و سرمایه داری. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به پانزده گفتار مجتبی مینوی شود.


رمان

رمان. [رَ] (نف) ترسو و هراسان و گریزان. (ناظم الاطباء). شمان. (از برهان قاطع). رمنده. در حال رمیدن. رجوع به رمیدن شود:
بیابانی از وی رمان دیو و شیر
همه خاک شخ و همه ره کویر.
فردوسی.
رمان دید از او نامداران خویش
بر آنسان که بیند رخ گرگ میش.
فردوسی.
شد آن لشکر گشن پیش تورگ
رمان چون رمه ٔ میش از پیش گرگ.
اسدی.
هوا جای خاک و زمین جای خون
رمان ژنده پیلان و گردان نگون.
اسدی.
آنکه از گربه ای رمان باشد
کی خدای همه جهان باشد.
سنائی.

رمان. [رُم ْ ما] (ع اِ) انار و آن شش مزه دارد مانند سیب. (آنندراج). نار: فیهما فاکهه و نخل و رمان. (قرآن 68/55). رجوع به انار شود.

رمان. [رُم ْ ما] (اِخ) نام قصری است در واسط عراق و ابوهاشم یحیی بن دینار رمانی بدانجا منسوب است. (معجم البلدان).

رمان. [رُم ْ ما] (اِخ) نام کوهی در سرزمین طی واقع در غرب کوه سلمی از کوههای طی. خالدبن ولید رابا جمعی از مرتدین در این ناحیه محاربه ای رخ داد و آنها دوباره به اسلام بازگشتند. (از معجم البلدان).

فرهنگ فارسی هوشیار

شاو

‎ پیش افتادن، کندن، پایان، تگ ته، خاک چاه، افسار شتر، سبد

معادل ابجد

رمان ایروین شاو

875

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری